ارینارین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

ارین کوچولو

بدون عنوان

سلام پسرم بعد از حدود سه سال دوباره میخوام برات خاطراتتو ثبت کنم. تو الان حدود سه سال و نیم داری و حسابی اقا شدی. خدارو شکر خجالتی نیستی و همونطور که من دوست دارم اجتماعی هستی. در کل شیطون نیستی و بزرگتر از سن خودت رفتار میکنی فقط یه ایراد کوچولو داری که اونم اینه که زود عصبانی میشی اخه لوس تشریف دارین. به مامان من میگی مریم جون , به مامان بابایی میگی خاخان جوجو خودت میری دستشویی وجیشتو میکنی و خودتو میشوری.  
6 تير 1393

بدون عنوان

سلام شیطونک اینقدر بلا شدی که این مدت نتوستم واست چیزی یادداشت کنم. بطور خلاصه تو اینمدت اتفاقات زیر رخ داده: تو یاد گرفتی چهاردست و پا کنی و خودت رو به همه چی برسونی و دستت رو به هر چیزی بگیری و بلند بشی بیچاره منو بابا که همش باید مواظب تو باشیم یاد گرفتی بگی دد... اب... نه نه... اوف همش دوست داری فوضولی کنی و به همه جا سرک بکشی کلا زندگی واسم نذاشتی الانم رفتی زیر میز گیر کردی باید برم نجاتت بدم با همه ی شیطونیات عاشقتم ...
1 مهر 1390

بدون عنوان

سلام پسرم دیشب من و بابا و شما رفتیم عروسی محدثه جون. شما ٥ ساعت تمام بغل من بودی و تا کسی باهت حرف میزد گریه میکردی امروز واکسن ٦ ماهگیت رو زدی الان هم تو بانوج خوابیدی و بابا جون داره تابت میده خدا کنه ایندفعه خیلی اذیت نشی  منو بابا نگرانیم راستی چند روزه که میگی با   با    با  با اینطور که معلومه قراره اول بگی بابا بجای اینکه بگی مامان.   ...
25 تير 1390

بدون عنوان

سلام جوجو جوجوی مامان دیشب تو خواب همش وول میخوردی و نذاشتی مامان بخوابه امروز صبح هم با هزار زحمت برات فرنی درست کردم و با هزار بدبختی با قاشق میریختم تو دهنت  ولی جنابعالی با خنده فرنی رو توف مدکردی  اخه فرنی دوست نداری ساعت ١١ با هم رفتیم تو حیاط تا اولین تخم مرغ زندگیت رو بخوری .خدارو شکر دوست داشتی راستی امروز برای اولین بار با روروئک تو حیاط راه رفتی خیلی ذوق کرده بودی و همش میخندیدی که یهو دیدم داری با دستات میکوبی رو صفحه جلو روروئک و سعی میکنی یه چیزی رو بگیری  میدونی میخواستی چی رو بگیری؟  سایه ی خودت مامان قربونت بشه نفسم ...
5 تير 1390

بدون عنوان

سلام گلم ببخشید که ٢ روزه نتونستم چیزی برات بنویسم اخه حسابی سرگرم سوب بختن واسه تو شدم. بابا جون هم که ٤روزه رفته ماموریت و من تنهایی سرم شلوغه . تو ٢روذه گذشته سوب خوردن رو شروع کردی خدارو شکر سوبو دوست داری اخه فرنی و سرلاک رو خوب نمیخوری. راستی ماست هم دوست داری هرچی باشه بسر باباتی و مثل بابات ماست خوری  تا یادم نرفته باید بگم که تازگی یاد گرفتی اقا گرگه میشی و ما رو میترسونی الهی قربون اون غرش اقا گرگه و خنده های بعدش بشم فعلا ّبای   ...
4 تير 1390

اولین یادداشت

سلام نفسم امروز این وبلاگ رو واست ساختم. در حال حاضر تو عصبانی هستی چون نمیتونی به لب تاب دست بزنی ای وای اجازه نمیدی کارمو انجام بدم   ...
31 خرداد 1390
1